دخملی من در روزهای اخر اسفند در حال شیطنت بسیار!
این روزها مامان خیلی خسته است و همش در حال بدو بدو می بشد و من خیلی دلم می خواد که شیطونی کنم. همه چیز رو گاز بگیرم و تو دهنم کنم. غذا خیلی دوست دارم مخصوصا برنج و حلوا ! از خرما هم خوشم می یاد و بستنییییییییییییییییی ووووووووووووووووووووووووی خیلی خوش مزه است. از نی هم بلد شدم هورت بکشم بالا. عاشق اب خوردن از لیوان مامان و بابا هستم. و دلم می خواد زودی راه برم. و حال ندارم چهار دست و پا و یا سینه خیز برم!
من عاشق اون بع بعیه و گربهه تو سی دی بی بی انشتین هستم و کلی ذوق می کنم مامان برام با عروسک انگشتی نمایش اجرا می کنه.
نظرات شما عزیزان:


باور نمیکردم از یه اسطوره شناس احمقی مثل تو بیرون بیاد . چه دنیای کوچیک و حقیری داری . یکی از میلیاردها بچه دنیا و زندگی به همین حماقتی است که تو داری . این نظر خصوصیه . تو آینه خودتو ببین و چشماتو ببند تا آینه رو نبینی .
پاسخ: lمنم باور نمی کردم علافی مثل تو بگرده دنبال من و اینو برام بنویسه که اینه تمام عیار حماقت جاهلی مثل تو که حتی نمی دونه دنیا چقدر کوچیکه، همین نظر خصوصیه که دادی! و مطمئنم که اگه روزی چشمم تو چشمت بیفته، قوز پشتت شده قد کوه عالیجناب!!! پس برو دنیای خودت و سیر کن و توش با خودت و زندگیت حال کنه و تو زندگی دیگران فضولی نکن!